جان آدمی

جان آدمی _ وبگاه شخصی علی دقیقی

جان آدمی _ وبگاه شخصی علی دقیقی

جان آدمی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت

*قرار است در این وبگاه، کمی درد دل هایمان را بنویسم، شاید التیامی یافت...
(تیرماه 1393_تهران)

تبلیغات

آخرین نظرات

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دو پدربزرگ

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۰ ق.ظ

من نیز همچون شما، صاحب دو پدربزرگ هستم؛ البته با این تفاوت که دو پدربزرگ پدری و مادری من، برادرند. دو برادر که خیلی به هم وابستگی عاطفی نیز داشتند.

 

پدربزرگ مادری سن کمتری از پدربزرگ پدری داشت و در روستا زندگی می‌کرد، اسمش حاج اکبر بود و ما به او می‌گفتیم باباحاجی. پدر بزرگ پدری نیز بزرگ خاندان بود و در تهران، فرهنگی بود. اسمش حاج شیخ رضا بود و ما به او می‌گفتیم آقاجون.

 

آقاجون ما، مدتی دچار بیماری عجیب کرونا شد؛ حالش بد شد، ضعیف شد ولی به هر حال، توانست کمی خودش را سرپا کند. از آن سمت برادرش، حاج اکبر خیلی درگیر بود که به ملاقات برادرش بیاید... شرایط داشت برای ملاقات دو برادر فراهم می‌شد که حاج اکبر، تصادف کرد و از دنیا رفت. خدایش بیامرزد.

 

از این سمت حاج شیخ رضا نیز خیلی به دنبال دیدن برادر بود و خانواده نیز سعی می‌کرد مراعات حال بشود و به او خبر درگذشت برادر را نمی‌گفت. تا اینکه شیخ رضا به شهرستان و روستای پدری رفت و شاید توقعش بود که برادرش را در آنجا ببیند... اما ندید. بازگشت شیخ رضا از شهرستان همانا و بد شدن مجدد حالش همان و از دنیا رفتنش پس از چهارماه از برادرش نیز همان.

 

گمانه زنی برای علت درگذشت شیخ رضا زیاد است... از تاثیر واکسن و دارو و ... بگیرید تا هر چیز دیگر. اما من دوست می‌دارم تصور کنم این داغ برادر است که کمر شکن است. چه شیخ رضا هشتاد و اندی ساله باشی، چه نوجوان رعنای 18 ساله.

 

هرچه بود، داغ این دو پدربزرگ در کمتر از چند ماه و نجات خودم از مرگ بر اثر بیماری و... این دوره از زندگی من را به یک دوره عجیب تبدیل کرده‌است. درس‌های بسیاری گرفتم و امیدوارم بتوانم از این درس‌ها در زندگی بهره ببرم.

 

شما نیز اینقدر ساده از حوادث زندگی غافل نباشید.

فقط سختی‌اش را نبینید... به درس‌هایش نیز دقت کنید.

 

«برای دو پدربزرگم لطف کرده و دو صلوات هدیه کنید»