کتاب های تاریخ غالبا کتاب های قطور وکلفتی هستند واحوالات و وقایع زیادی رو
بازگو می کنند. وقتی در این کتابها چرخی بزنی آدم های مختلفی را خواهی دید با
عقاید و نگرش ها و رفتار های خاص خود...
در کتاب تاریخ عمر من نیز، موضوعات و اتفاقات و افراد و وقایع عجیب و غریب،
فروان اند.یکی از این وقایع روز 27 اسفند 1393 بود – برگزاری یک مراسم جالب با
عنوان پشت ماشین نویسی ماشین ها به صورت صلواتی- به مناسبت فاطمیه و مصادف شدن آن
با تعطیلات نوروزی که در کشور ایران مرسوم است با چند بچه شیعه از رفقای صمیمی
هستیم فضا را مناسب دیدیم تا نوشتن یک یافاطمه پشت ماشین ها که قراره بیافتند تو
جاده ها؛ مردم را به یاد فاطمیه بیاندازیم...
خب طبیعتا برگزاری مراسمی که مربوط به ماشین ها باشه باعث ترافیک هم میشه. با
این اوضاع و احوال در حد خودش کار ملا ترافیک داشت. این ترافیک یقینا باعث شکایات
اون عده ای می شه که از ترافیک سنگین بدشون میاد.
ابراز این ناراحتی از ترافیک گاهی اخم بود، گاهی بوق، بعضی ها همکه ناراحت
بودند و از شلوغی می آمدند جلو تر و متوجه باعثه ترافیک می شدند (که ما بودیم) با
یک سلام و خسته نباشید ما رو خوشحال و دلگرم می کردند.
خب، این باعث شد تا آدم های مختلف را بشناسیم. آدم هایی که امروز در ترافیک که
باعث اون یک مساله ارزشمند بود؛ حداقل برای یک عده؛ داد و بیداد می کردند و می
گفتند : حق الناس و گناه هستو ثوابش از گناهش بیشتر و یا فحش می دادند...
و همان ها در شب گذشته (مراسم مسخره و غیر عقلایی چهارشنبه سوری) پشت ساعت ها
ترافیک وامیستادند و چیزی نمی گفتند... شاید صدای ترق و تروق ترقه ها و آتش زدن
وسط خیابان و ایجاد اینطور ترافیک ها به مزاجشان سازگار تر است...
آدم ها مختلفند
حتی اونهایی که برای نوشتن پشت ماشین وامیستادن مختلف بودند... بعضی ها برای
قشنگی ماشین می نوشتند و بعضی ها برای ثوابش، بعضی ها برای فخر فروشی به فامیل و
بعضی ها از روی ایمان...
یکی عقیده داشت که یا فاطمه روی شیشه جلوی ماشینش باشه ماشین، بی ترمزش
ته دره نمی ره...
بهترین جوابی که قرآن در پاسخ به عمل نابخردانه بعضی ها داده است بسیار جالب و زیباست:
«قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»
بگو خدا، سپس بگذار در یاوه گویی و جهل خود بازی کنند...