زندگی سخت، عنوانی است که می شود برای زندگی قشری خاصی از مردم جامعه گذاشت...
این قشر، به صورت روزانه میانگین 4 الی 5 ساعت باید در کلاس های آموزشی شرکت کنند.
بعد از کلاس های آموزشی، به همان اندازه (4 الی 5 ساعت) باید دروس آموزشی را تمرین کنند.
اکنون فرصت آن است که آموزشی که دیده اند را در کتابهایی دیگر پیاده کنند، یعنی از آموزش هایشان استفاده کنند، مدت زمان این کار بستگی به توان و فرصت و همچنین مقدار آموزش دیده شده خواهد داشت، شاید بشود به صورت میانگین ساعت این کار را 5 ساعت در روز دانست. هر چند در برهه ای از زمان این 5 ساعت به 15 ساعت هم می رسد.
بعد از این کارهای سخت و طاقت فرسا، مدت زمان این می رسد که به برخی مراجعین کاریشان بپردازند، یعنی کسانی که به آنها رجوع می کنند، این کار نیز بستگی به فرصت و ظرفیت، به صورت میانگین از 2 تا 5 ساعت است.
برخی از این قشر، به مبحث تالیف می پردازند و برخی نیز به مقوله، تحقیق مشغول می شوند، حتی عده ای به عنوان مدرس در برخی مقاطع، تدریس می کنند، اگر به هر کدام از این موارد نیز 4 الی 5 ساعت اختصاص داده شود... شاید بتوان حد معقولی پیشرفت را در این موارد دید.
اکنون نوبت خانواده و زندگی است، باید در بین این ساعات حداقل 4 ساعت را با خانواده گذراند تا شاید کمبودی متوجه آنان نشود... این مدت، حداکثر استفاده خانواده (اعم از زن و فرزندان) برای این قشر است.
اینها را اگر فقط حداقل هایش را جمع کنی، در بهترین حالت می شود 23 ساعت به صورت روزانه...
یعنی به عبارت دیگر، در 24 ساعت هر روز، فرصت دارند 1 ساعت بخوابند، استراحت کنند، تفریج داشته باشند و به کار دوم مشفول شوند و...
با این اوصاف، چه مقدار مزد و حقوق و حتی مزایا، برای این قشر کافی خواهد بود؟!
اگر شما بودید، به چه مقدار رضایت می دادید تا این کار را بکنید؟
اما این قشر در این کارها، هیچ پول و حقوقی دریافت نمی کنند، تنها یک مساعد بسیار ناچیز می شوند، مساعدت ناچیز یعنی کمتر از 300 هزار تومان در ماه، که شاید هزینه رفت و برگشتشان به سمت کلاس های آموزشی باشد...
خب، شاید تعجب کنید که گروهی هستند که با ماهی کمتر از 300 هزار تومان، در چنین شرایطی زندگی می کنند و از این کار استعفاء نمی دهند...
من سالیانی است با این قشر در ارتباط هستم، برخی از دیده های عجیب را برایتان می نویسم:
- یکی از آنها که 22 ساله بود، می گفت: من و همسرم دیشب فقط سیب زمینی آبپز داشتیم و نان خشک سه روز پیش.
- 24 ساله ای از آنها می گفت: یک هفته مهلت دارم تا خانه ای با 10 میلیون تومان نزدیک به محل آموزش پیدا کنم.
- دوستی می گفت: مهمان به منزلمان آمد ولی هیچ چیز در خانه نبود تا سفره ای آبرومندانه پهن کنم.
- 23 ساله ای را دیدم که از نداشتن پول برای درمان همسرش گریه می کرد...
- دوستی داشتم به نام "ا" که پول درمان خودش را نداشت و بعدا دچار مشکل جدی شد، دوستانش برای درمان او پول جمع کردند و او را به بیمارستان بردند...
- یکی می گفت: چند ماهی می شود که میوه نخورده ام.
- فرزند دوست دیگری به خاطر فقر، دچار بیماری شد...
- و یکی دیگر از آنها سالیانی است درد دندان را تحمل می کند به علت نداشتن هزینه درمانش...
اما با این همه داستان و مشکل و ...، این قشر حاضر نیست خود را معرفی کند... حاضر نیست مصاحبه تلویزیونی داشته باشد.
این قشر، مشکلات را به جان می خرد تا به وظیفه های الهی خود عمل کند...
این قشر با خدای خود معامله کرده اند و توقعی از دیگران ندارد، این را از سکوتش می توانی بفهمی...
البته باید گفتند هستند عده ای از این طایفه که، از کارهای خود می زنند و به کارهای دیگری مشغول می شوند، مثلا شاید از ساعت مراجعین و یا تمرین آموزششان و یا حتی خانواده می زنند و به کار دومی در حد و توان خود می پردازند.
- دوستی دارم که می گوید: فقط یک ساعت همسرم را در روز می بینم...
باید به این قشر تبریک گفت، خسته نباشید گفت، تشکر کرد، از همسران آنان تشکر کرد، از فرزندان آنان دلجویی کرد...
این قشر در اوج جوانی و در اوج موقعیت خوب، خود را مشغول چنین کاری می کنند...؛ به امید روزی که فقر نباشد، عدالت حاکم شود و دنیا را صلح فرا بگیرد...
(اللهم عجل الولیک الفرج، فرجا عاجلا قریبا)