جان آدمی

جان آدمی _ وبگاه شخصی علی دقیقی

جان آدمی _ وبگاه شخصی علی دقیقی

جان آدمی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت

*قرار است در این وبگاه، کمی درد دل هایمان را بنویسم، شاید التیامی یافت...
(تیرماه 1393_تهران)

تبلیغات

آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی دقیقی» ثبت شده است

کانال تلگرامی

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم

برخی اوقات مطالبی را تهیه می کنم، که مطالعه اش خالی از لطف نیست، همچنین فیلم و صوت های و حتی عکس های جالبی به دستم می رسد، که اشتراک آنها را مفید میدانم. به همین خاطر برای اینکه این انتشار هایم مدون شده و یک آرشیو برایش درست کنم، یک کانال تلگرامی تهیه کرده ام؛ به اسم وبلاگ...

جان آدمی...

برای عضویت در این کانال تلگرامی می توانید به آدرس زیر بروید:

http://telegram.me/daghighii

امیدوارم مفید فایده باشد... ان شاء الله.

گمشده اعصاب خورد کن

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ

حدود یک سالی است که از محله نامطلوب کودکیم به جای دیگری نقل مکان کردیم، در این کوچه نکته ای هست، اینجا محل زندگی یکی از دوستان صمیمی سابق من بود.

البته هنوز هم برای من صمیمی است ولی از طرف او را نمی دانم...

6 سال با او همدرس بودیم، نه تنها هم درس بلکه هم نیمکت.

الان 10 سال است از او بی خبرم، با آمدن به این کوچه این گمشده، اعصاب خورد کن تر شده، دائما که از کوچه عبور می کنم یاد خاطرات سابق می افتم. و علاقه و شوقم به دیدنش بیشتر.


رفیقی که حتی در عالم مجازی هم پیدایش نکردم. این مطلب را برای او می نویسم که اگر روزی دستش خورد و اشتباهی نوشت: "علی دقیقی" به این مطلب برخورد کند و یک پیام فقط جهت شادی دلم بگزاره.


از دست دادن شما یک تصادف بود نه یک قصد. دوست عزیزم " سید امین حسینی " .

غفلت مرکب

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ
چند روزی به دور از دلمشغولی های شهر های بی در و پیکر، عازم روستای اجدادی شدم، شاید روان نداشته ام را پیدا کنم،
تاریخ نویس ها باید در مورد ما چنین بنویسند: آنها دسته ای از بشر بودند که در شهر های بزرگ زندگی می کردند، تا برای اطرافیانشان اتفاق جدی ای نمی افتاد، خبردار نمی شدند...
 در روستا و شهر های کوچک که باشید خبرها را خیلی سریع و جمع بندی شده به طور روزانه و حتی ساعتی دریافت خواهی کرد، دیگری نیازی نیست تا برای اطلاع از مرگ فامیل ها به خانه شان تلفن بزنی و با خبر فوتشان روبرو شوی، نیازی نیست تا منتظر پیامک مرگ دوستمان باشیم، در روستاها خبر مرگ خیلی سریع تر از اعلامیه ها پخش می شود...
امروز روز سومی است که مقیم این خانه گِلی، با سقف تیرچوبی هستم، سومین روز است و سومین خبر مرگ رسید. سه نفر پشت سر هم. بافاصله کمتر از 15 ساعت.
قطار زندگی چه سریع در حال حرکت است. ما هم در همسایگی جهل مرکب در حال طی مسیر... همسایه ای بس نا آشنا و غریبه به اسم "غفلت مرکب".
عاملی که ما را از حقایق زندگی دور نگه داشته است. عواملی چون مرگ، تولد، مریضی، ناراحتی، شادی، سفر، عروسی، مشکلات مالی و ...
دیوار های خانه ها هر چه سفت تر شدند، گویا قلب های صاحبانش را نیز سخت تر کرده است.